فیل در تاریکی

شهری بود که مردمش، اصلاً فیل ندیده بودند،

از هند فیلی آوردند و به خانه ی تاریکی بردند و مردم را به تماشای آن دعوت کردند،

مردم در آن تاریکی نمی توانستند فیل را با چشم ببینید.

ناچار بودند با دست آن را لمس کنند.

یکی دستش به خرطوم فیل رسید.

گفت:

فیل مانند یک لولۀ بزرگ است.

دیگری که گوش فیل را با دست گرفت،

گفت: فیل بادبزن است.

یکی بر پای فیل دست کشید،

گفت: فیل مثل ستون است.

و کسی دیگر پشت فیل را با دست لمس کرد و فکر کرد که فیل مانند تخت خواب است.

آنها وقتی نام فیل را می شنیدند هر کدام گمان می کردند که فیل همان است که تصور کرده اند.

فهم و تصور آنها از فیل مختلف بود و سخنان آنها نیز متفاوت بود.

اگر در آن خانه شمعی روشن بود. اختلاف سخنان آنان از بین میرفت.

ادراک حسی مانند ادراک کف دست، ناقص و نارسا است. نمی توان همه چیز را با حس و عقل شناخت!.

داستان_های_مثنوی_معنوی

فیل ,تاریکی ,نمی ,لمس ,مردم ,سخنان ,را با ,فیل را ,گفت فیل ,با دست ,در آن

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

ffodjx saharngh شهاب مظفری روان شناسی شهرآشوب | یادداشت‌های سینا طاهری پرم مطالب اینترنتی بازار طراحي حرفه اي وب سايت دغدغه های رهبری یک پسرعاطفی